مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت هر شـاخـهای قـنـوت برای خـدا گرفت شـعـر عـلـیـل و واژهٔ بـی اشـتـهـای آن با اشکهای شـوق تـشـرّف شفا گرفت در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر دل بیدلانه حالت خـوف و رجا گرفت امـا پـس از طـلـوع فــراگـیــرِ آفـتــاب بیاخـتـیـار دامـن مـهـر تـو را گـرفـت مهـر تو شـرح روشن اشـراق ناب بود خـورشـید با تـبـسـم تـو روشـنـا گـرفت عـالم قـرار بود پس از تو شود خـراب مهـرت قـدم نـهـاد که عـالـم بقـا گرفت با فـطـرت اویـس، دل آمد به سـوی تو از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست اذن طـواف در حــرم کــربـلا گـرفـت بیشـک سـراغ رایحهٔ گـیـسـوی تو را حافـظ هـزار بـار ز بـاد صـبـا گـرفـت با شوق تو مـشـارقِ الـهـام جـلـوه کـرد با عـطـر تـو عـوالـمِ ایـجـاد پـا گـرفـت دیـدم چـگـونـه شـاهـد بـزم شـهـود شـد آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت فـیض عـظـیم با «وَ فَـدَیْـناهُ» مـوج زد این جام را خـلـیل به لطـف شما گرفت حـتی پـیـامـبـر به پـیـامـت امـیـد داشت آن روز که تو را به سر شانهها گرفت عُـمّان درست گـفت: خدا در دم نخست وقـتی که امتـحـان ز هـمه اولـیا گرفت قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست جانِ تو بهـتر از هـمه جـام بـلا گـرفت ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت در حیرتم «کـمیت» چگونه میان شعر از دشمنان خـون خدا خونبها گرفت؟! »آنـان که در مـقـام رضا آرمـیـدهانـد« دیدند «دعبل» از چه امـامی قـبا گرفت من درخـور عـطـای شـما نیـسـتـم ولی بـاید دهـان شـاعـرتـان را طـلا گـرفت وقتی خروش کرد که: باز این چه شورش است آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت |